آغوش گناه
شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۵۴ ب.ظ
هر چه در تصویر خود بهتر نگاه انداختم
بیشتر آینه را در اشتباه انداختم
زندگی تصویر بود ای عمر، برگردان به من
سنگ هایی را که در مرداب و آب انداختم
عشق با من نابرادر بود، چون عاقل شدم
یوسف خود را به دست خود به چاه انداختم
تا دل پرهیزکارم را ببینم توبه کار
با شعف خود ر در آغوش گناه انداختم
سربرون آوردم از مرداب، رو بر آفتاب
چون حباب از شوق آزادی کلاه انداختم
نظری-آنها-حباب
زندگی من فقط مبتنی بر امیده، فقط.